زندگـــــــی من!
نوشته شده توسط : سارا


پرسیدم از تو ای خدا...
عذابی هست که زن را در آن سهیم نکرده باشی؟
دردی هست که زن را به آن مبتلا نکرده باشی؟
شبی هست که او را بی خواب نکرده باشی؟
باری هست که به او تحمیل نکرده باشی؟

رنجی هست که او را در آن شریک نکرده باشی؟
و در آخر...
شکستی هست که او را با آن مواجه نکرده باشی؟
اما تو در پاسخ گفتی:
ای بنده عجول من....
قلبی رئوف تر از آنی هست که به تو هدیه کردم؟
محبتی بی ریاتر از آنی هست که در رگهایت جاری کردم؟
اشکی پاکتر از آنی هست که در چشمانت جوشاندم؟
چشمانی بی قرار تر از آنی هست که به انتظارت نشاندم؟
دلی بردبارتر از آنی هست که به تو ارزانی کردم؟

چتری وسیع تر از آنی هست که سایه بان چشمانت کردم؟

نعمتی بزرگتر از آنی هست که در زیر پاهایت گسترانیدم؟
و در آخر...
قدرتی فراتر از آنی هست که پایه زندگی کودکی باشی و من ....
به تو عطا کردم؟؟!!!


"سارا زیبایی"





:: موضوعات مرتبط: درددل با خدا , ,
:: بازدید از این مطلب : 1362
|
امتیاز مطلب : 30
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9
تاریخ انتشار : پنج شنبه 26 اسفند 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: